از کودکی ما را آموختند که: دروغگو دشمن خداست!
اما نمی‌دانم چه می‌شود که، هر دم دروغ می‌گوییم!
دروغ که سهل است! آن طرف‌تر از دروغ.........

روزی با خود وعده کردم که محل قرارمان آدینه‌ها باشد!
امّا نمی‌دانم چه می‌شود که قرارمان یادم می‌رود!
انگار نه انگار که همه‌چیز را خود وعده کردم!

یادم می‌رود که آدینه‌ها را وعدۀ قرارمان کردیم.
محلّ قراری برای دل‌های بی‌قرار.....
ولی آن‌گاه یادم می‌افتد و شتابان بسویت می‌دَوم،
که وقتی به میعادگاه‌مان می‌رسم جز عطر نرگس، هیچ نمی‌بینم...
حق داری با بدقولی‌ها و دروغ‌هایمان، منتظر آمدن‌مان نمانی،
و اینگونه است که آدینه‌هایمان یک به یک، از پس هم می‌گذرند و ما هربار دیرتر از قبل....

هر بار دلم را نذر آمدنت می‌کنم، اما دلم نمی‌آید آن را به صاحب اصلیش ببخشم!
همش آن را برای خودم و هوس‌هایم نیازش دارم!
دائم خلف وعده...
دائم امروز و فردا...!
آری! ما کودکان نااهل زمانه‌ایم!
همان‌ها که فراموش می‌کنند، دروغگو دشمن خداست!
بازی‌گوشی، مجال عقل نمی‌دهد....!

محلّ قراری برای دل‌های بی‌قرار.....
شاید هم دیگر دلم، جای دیگری، قرار گرفته است!
شاید هم دلی برایم نمانده باشد!
هرچه هست، هر بار قرارمان را فراموش می‌کنم...
هر آدینه مشروط!
کِی بازی‌گوشی را کنار خواهیم گذاشت؟!
نمی‌دانم!
شاید آن‌گاه که تو بیش بخواهی...

می‌دانم که ناگفته‌هایم را می‌خوانی...!
امّا دلم برای میعادگاه‌مان تنگ است......

پس بیش بخواه......

دوستان گلم به خاطر غیبتم واقعا عذر می خوام و ممنون از اینکه لطف میکنین و تو بخش نظرات یاد ما هستین

امتحانای میان ترم و بدم انشاا الله با یه مطلب قشنگ جبران میکنم لطفتونو

بهشت نصیبتون    یا علی